جعبه های سیاه و طلایی
در دستانم دو جعبه دارم که خدا به من داده است . او گفت :«غصه هایت را درو جعبه ی سیاه بگذار و شادی هایت را درون جعبه ی طلایی » به حرف خدا گوش کردم ، شادی ها و غصه هایم را درون جعبه ها گذاشتم . جعبه ی طلایی روز به روز سنگین تر می شد و جعبه ی سیاه روز به روز سبک تر .
از روی کنجکاوی جعبه ی سیاه را باز کردم تا علت را ذریابم. دیدم که ته جعبه سوراخ است و غصه هایم هرروز از آن بیرون می ریزد. سوراخ جعبه را به خدا نشان دادم و گفتم :«در شگفتم که غصه های من کجا هستند؟»
گفت :«ای بنده ی من !همه ی آنها نزد من هستند.»
پرسیدم:«پروردگارا چرا این جعبه ها را به من دادی؟ چرا ته جعبه سیاه سوراخ بود؟»
گفت:«ای بنده ی من ! جعبه طلاییرا به تو دادم تا نعمت های خود را بشماری و جعبه ی سیاه را دادم برای اینکه غم هایت را دور بریزی .»
نویسنده :«ناشناس»
|